مغزم تو شوکه.

Finally Ended:)


+ بزارین بنویسم بلکه یکم کمتر سردرگم باشم. همه چیز خیلی خوب بود. دیشب زود خوابیدم و صبحم ساعت پنج بیدار شدم خود به خود.انقدر وحشی بازی در آورده بودم که دیگه واقعا استرسی توم نمونده بود. با توشه ی چند تنی ای که مامانم واسم گذاشته بود (و آدمو به اشتباه مینداخت که پیک نیکه یا کنکور) رفتم سر جلسه. من ساعت 6/50 سر کلاس بودم. ینی یک ساعت فقط داشتم ساندویچ می خوردم !! (و البته وقت کم آوردم چون نونش واقعا سفت بود و البته آخرشم اکثر گردوها و پنرا اطرافم بود تا توی دهنم.) و البته دختر واقعا زیبارویی کنارم نشسته بود که یکم حرف زدیم و اینا و ... آزمون خوب بود فک کنم. انقدر آزمون های آزمایشی دادم اصن نمی فهمم دیگه چی  سخت بود چی نه ولی به نظرم حداکثر کاری که می تونستم کردم. شاید نود درصد. که در زندگیم بی سابقه اس. و فاک ذیس شت، تازه فهمیدم چرا مردم می رن پزشکی. من هم دانشکده ی علوم و هم دانشکده ی پزشکی فردوسی رو دیده بودم (کنکورم دانشکده ی پزشکی بود یه سنجشم توی دانشکده ی علوم) دانشکده ی علومش خرابه بود قشنگ ولی پزشکیش انگار مثلا اروپایی جایی باشی. جز این که یه قسمت از آزمون مراقب قشنگ تو لوزه المعده ام بود بقیه اش خیلی اوکی بود و از شدت سرما من ژاکت پوشیده بودم. آخرشم که دیگه هیچی. از دانشگاه بیرون اومدن شبیه برگشت حاجیا از مکه بود کاملا. ینی فک کن اون همه دانش آموز با کل فک و فامیلشون.


+ من و مامانم یه جا کنکورمونو دادیم :)) با سی و خورده ای سال اختلاف


+واسه اولین کار تابستونی، کسی چیزی برای بک آپ گرفتن داره؟ سایتی، اپی، چیزی؟

۸
Mission Blue
۰۸ تیر ۱۴:۲۶
خسته نباشی:)

پاسخ :

مرسی :))
mag blog
۰۸ تیر ۱۴:۳۷
سلام

پاسخ :

:/
کروکدیل بانو
۰۸ تیر ۱۵:۴۳
خسته نباشی دلاور...خداقوت پهلوان :)

پاسخ :

دیگه انقدر گفتم مرسی خسته شدم :)) عادت ندارم به کلمه ی دیگه ای :)) ولی واقعنی می گم مرسی بابت این که تحملم کردین
مب هم
۰۸ تیر ۱۶:۳۱
احساس میکنم این حس آزادی بعد از کنکور یک حس تکرار نشدنیه...لینطور نیست...؟!

پاسخ :

نه راستش 
شاید واسه الان نه، اتفاقا غم دارم تو خودم، یا شاید سردرگمی. نه بابت کنکور، کلا
ولی میاد خوشحالی هم :)
فرناز
۰۸ تیر ۱۷:۰۱
سارا تو مشاور داشتی؟

پاسخ :

یه پست دارم راجب کل جوانبش می نویسم.
کروکدیل بانو
۰۸ تیر ۱۷:۴۲
تحمل چیه بابا کلی دوستت داشتیم/داریم

پاسخ :

بازم مرسی :))))
جدی می گم مرسی :))
| Avonlea |
۰۸ تیر ۱۷:۴۷
تبریییییییییک
واقعا منتظر امروز بودم :))

پاسخ :

تموم شد :)))) ایشالا :))))
آرزو ﴿ッ﴾
۰۸ تیر ۲۳:۰۱
به سرم زده‌بود جستجو کنم ببینم اگه حوزه‌ت دانشگاه ما باشه بیام یواشکی دید بزنم :دی (در راستای اضطراب اجتماعی‌م که نمیشد غیر یواشکی دید بزنم) ولی حقیقتا این امتحانای پیش رو نذاشتن :))
و اینکه چه خوشگل شده قالب *_*

پاسخ :

آره، پزشکی فردوسی بودم :)) فک نمی کردمم تو خود فردوسی باشه
مرسی :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان