چهارشنبه ۵ آبان ۹۵
من تبدیل به یه جور مروج برای قسمت سیزدهم چهرازی شدم.امروز فاطمه باهام اومد و من مجبورش کردم که تو اتوبوس در حالی که وایستاده بهش گوش بده.
خب، مخلوط این که داشت از خنده می مرد و این که مجبور بود وسط اتوبوس کمی معقول رفتار کنه ، قیافشو شکل یه اسکل واقعی کرده بود.