نباید انقدرم قضیه مهم باشه

این دنیا یا جای منه یا جای کسایی که سه ساعت بحث می کنن سر این که "فکر" ـو نباید بگیم "فک"
۳

119

یکی از تئوری های بنیادیم در تربیت بچه های آینده ام ، اینه که تا هف هش سالگی در آغوش طبیعت ولشون کنم بعدم بدمشون مدرسه ی شبانه روزی ... ولی خب متاسفانه این اطراف کسی با نظریه های هوشمندانه ام موافق نیس

۴

117

میدونی ، موضوع اینه که من برای جون خودمم که شده باید بشینم برای آزمون بعد بخونم چون دوتا آزمون قبلی ـو ندادم (در واقع یکیشو ندادم و یکیم سرماخورده بودم بنابراین سر آزمون گرفتم خوابیدم) ولی خب ، من از صمیم قلب عاشق شهریورم و عاشق این آب و هوای فعلی مشهد ... دلم میخواد ساعت ها اینجا ، روی تختم که در حال حاضر بهترین تخت در کهکشان هاست ، دراز بکشم و هزار خورشید تابان ـو ادامه بدم ، ولی خب ، گفتم که ، احتمالش هس که اگه این آزمون ترازم کم بشه ، دیگه زنده نمونم.

بنابراین ، پیش به سوی عربی.

۳

به هر حال هر کس قربانی یه چیزیه.

دارم برای سه هزار و هفتصد و بیست و دومین بار هزار خورشید تابانو می خونم و بعد از این همه تازه به این نتیجه رسیدم که اگه وجود طارق و زیبایی لیلا رو در نظر نگیریم ، من خودِ خودِ زندگی لیلا رو دارم.
۳

شاید به خاطر همین به طور معمول شاد و بی غصه به نظر می رسم

اگه قرار بود یه آدم مومن و مذهبی باشم حداقلش مومن شکرگزاری می شدم ، توانایی اینو دارم که بعد از تصادف با ماشین ، اخراج در سال آخر پزشکی ، مرگ پدر و مادر و یا هر بلای دیگه ای بشینم خدا رو شکر کنم که مثلا چشمم سالمه ، می تونم خودم غذا بخورم ، می تونم کتاب بخونم ، فیلم ببینمو قس علی هذا


قابل انکار نیس که دنبال جایی می گشتم که عبارت قس علی هذا ـو به کار ببرم.

۱

هیچوقت فکر نمی کردم خود درگیرتر از منم پیدا بشه

یکی دیگه از چیزایی که هیچوقت احتمالا نمی تونم بفهمم اینه که چجوری مردم این نفر اول تجربی که دانشجوی شریف بوده رو تحسین می کنن.
۳

وقتی داشتم خطاب به کمدام Chandelier رو می خوندم به این نتیجه رسیدم

فهمیدم چرا سیا (Sia) موهاشو میندازه روی صورتش یا موقع خوندن یه جوری وایمیسته که صورتش دیده نشه.

این بشر کلا خیلی جیغ و داد می کنه تو آهنگاش و می دونین ، خیلی مسخره اس که با جدیت به دوربین نگاه کنی در حالی که دهنت اندازه ی یه گالن بازه.جدا مضحکه.

۰

مورد اول هنری جز چپ کردن چشماش نداره :| و مورد دومم هیچی نداره :|

هیچوقت نمی فهمم مهران غفوریان و ژوله بر اساس چه دین و آیینی بامزه محسوب می شن.

۲

چرا موقع دیدن ارباب حلقه ها از ترس قالب تهی نمی کنم ؟

Lord of the Rings


من - صبا !! نمی دونستم چارده سال پیش تو ارباب حلقه ها بازی کردی !!

صبا - بابا خودت بودی که !! نگاه کن !! همینجا میای !!

۰

so sorry

یه بار داشتم برای فرزانه می گفتم که "کلا نمی تونم با مامان بابام منطقی بحث کنم و به نظرم خیلی آدمای غیر منطقی این" و یک ساعت در مورد این موضوع غرغر کردیم.
شونزده سال طول کشید که بفهمم که "هیچ پدر و مادری تو دنیا نمی تونن برای بچه هاشون منطقی باشن " چون هیچ چیز از پدر و مادر شدن منطقی نیس ، اصلا منطقی نیس که زندگیتو ، وقتتو ، عشق و محبتتو و سرمایتو وقف افرادی کنی که می دونی بعدا تو روت وایمیستن ، سرت داد می کشن و درو روت میبندن ... الان ، دارم می فهمم که بعضی چیزا هستن که توی این دنیای مدرن و خودخواه هیچ منطقی براشون پیدا نمیشه و بنابراین کسی براشون ارزشی قائل نیس.
نباید با پدر و مادرا بحث کرد.نباید باهاشون قهر کرد.نباید سرشون داد زد و نباید نگرانشون کرد و اینا ، همشون ، کارای من تو شونزده سال گذشته اس.
۳

109

یکی از منابع المپیاد زیست کتاب های کمپبله که ما باید می خوندیم و جلد چارکمپبل در مورد آغازیان و کرما و یه سری موجودات عجیبه (مثلا یه موجود مرکب از هشت پا و خرچنگو تصور کنید)
من و مونا شیوه ی اصولی ای داشتیم برای خوندن این جلدش : کتابو شانسی باز می کردیم ، به طرف نزدیکترین کرم ، حشره ، خرچنگ اشاره می کردیم و می گفتیم " اِع !! سرفراز اینجا چه کار می کنه؟!"، یا " اِع ، سلام خانوم قاسمیان !!"و بدین شکل بود که قبول نشدیم.
۱

سایا !!! سایا !!! بیگیر !!!

می فهمین این که یه دو ساله تازه اسمتونو یاد بگیره و دم به دم صداتون کنه چقدر فوق العادس ؟!
۱

اونم در حالی که من فرداش یه مداد رنگی دیگه براش بردم :|

من جدا تعجب می کنم که اصفهانیا به خساست معروف شدند اونم در کشوری که مشهدیا توش وجود دارن.
من پنج سال پیش یه مداد رنگی نسبتا کوتوله از یکی از دوستای کاملا مشهدیم قرض گرفتم و گمش کردم و اون ، هنوزم که هنوزه داره اینو به رخم می کشه.
۰

106

می دونی ، بعضی وقتا میشینم با خودم فک می کنم "کجای راهو اشتباه رفتم که الان به جای سفر به دور دنیا دارم در مورد گردش خون ملخ می خونم؟"
۵

105

می دونی ، آدما خیلی پیچیده ان واقعا
مثلا بعضیا هستن که وقتی ناراحتن دوست دارن یکی بیاد و دلداریشون بده و بعضیا هستن که دوس دارن تنها باشن ... و خب هر کسی که بر خلاف این قواعد رفتار کنه بیشعور محسوب میشه و لایق مورد قهر واقع شدن
می فهمی چی می گم ؟ جدا پیچیده اس ، و خب ، فکر کنم به خاطر اینه که آدما از هم دور شدن ... نمی دونن باید چطور رفتار کنن که کسی ناراحت نشه
۲

104

اِما جان ، دوراهی ها تو زندگی زیادند و انتخاب هم همیشه آسون نیست ... مثلا سخت ترین دوراهی زندگی من ، این بود که توییتر داشته باشم یا نه
امیدوارم دوراهی های زندگی تو به این سختی نباشند.
۰

*!! Jack , THE WORLD IS SO BIG THAT YOU CAN'T EVEN BELIEVE IT

می دونی ، رشته ی من تجربیه و یه زمانی برای المپیاد زیست می خوندم ، بنابراین یه چیزایی از زیست می فهمم.الانم دارم تاریخچه ی زمان رو می خونم که درباره ی نجومه و می دونی ، ترکیب این دوتا با هم حقیقتا شگفت انگیزه ... از یه طرف با بدن خودت سر و کار داری ، با طبیعت.با آغازیان و وقتی درباره ی ساز و کار سلول ها میخونی می فهمی امکان نداره هیچ چیز تو دنیا به این قشنگی باشه ، به این دقت و شگفتی باشه و وقتی در مورد بدن خودت می خونی فکر می کنی که چقدر فوق العاده و عجیب و قدرتمندی و چقدر بی همتایی .... بعد میری نجوم می خونی و وقتی می فهمی نزدیکترین ستاره به ما (اگه خورشید رو نظر نگیریم) چار سال نوری فاصله داره ، و وقتی می فهمی منظومه ی شمسی فقط یه منظومه ی ساده اس که توی لبه ی یه کهکشان مارپیچیه و تازه ، جهان پره از کهکشان ... اینجاس که می فهمی که واقعا هیچی نیستی و هیچی نمی دونی ...
                                                                                           
                                            
* عنوان : از فیلم Room
۱

اتحادیه ی باباها

این

بعد اگه من و بابام بحث کنیم سر این که "چرا انقدر من کم حرف میزنم؟"(90% بحثامون همینه) بابام میاد در ادامه ی همه ی این چیزایی که سارا گفت ، میگه : "صبا عم که تیزهوشان قبول نمیشه ، اتاقشم که تمیز نمی کنه ، کلا عم پای تلویزیونه ، گوشی مامانتم که هی خراب میشه ، پس کی میخوای کارا رو تمیز و بی نقص انجام بدی سارا جان؟" (و دقت کنید که بحث سر شدت کم حرفیِ من بود)

۱

و این که چرا روس ها انقدر به طرز باشکوهی قشنگند؟

می دونی ، جدا حس می کنم کودک درون الانم فعالتر از شیش هفت سالگیمه ، مثلا الان در نتیجه ی شونصد بار گوش کردن به Once Upon a December و سه هزار بار خوندن بازی تاج و تخت دارم فک می کنم که جدا چرا هیچ شاهزاده ی سبزه ای وجود نداره؟

این غم آخرش منو پیر می کنه 

۰

حداقلش اینه که از زیر و رو کردن دل و روده ی گوسفند نمی ترسم

قبلا به خودم افتخار می کردم که با وجود همه ی ترسام دیگه حداقلش از فضای بسته نمی ترسم.الان به لطف شاوشنک ردمپشن از اونم می ترسم.

۱
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان