233

کسی یه وبلاگ خوب سراغ داره که معرفی کنه؟ 

فردا امتحان فیزیک دارم و بزارین از این فرصت استفاده کنم و بگم که من به دخترایی که از فیزیک خوششون میاد بیشتر اعتماد می کنم , ربطی نداره ولی به هرحال.

راستی , اگه دلتون میخواد خودپسند باشین و و وبلاگ خودتونو بگین ولی فقط یه چیزی بگین.

۹

232

سال دوم راهنمایی که بودم ، کنار نگین می نشستم ، تمام سال
ما رابطه ی خوبی داشتیم.تمام زنگ ها رو با هم حرف می زدیم.درباره ی فیلمای کره ای (اون تعریف می کرد و من گوش می کردم و می خندیدم) ، درباره ی کابوسامون ، درباره ی خواهرش ، درباره ی معلما و هر چیز بی ربطی که پیدا می کردیم.نشستن کنارش فوق العاده بود چون من مجبور نبودم حرف بزنم ؛ اون حرف می زد و من می خندیدم و بهش تیکه مینداختم.زنگ تفریحا من با متینا بودم و اون با مهدیه.ولی وقتی سر کلاس ، فقط من و اون بودیم.
امتحانات ترم که شروع شد اوضاع حتی بهتر شد.اون بافتنیش رو میاورد و همونطور که داشت تعریف می کرد تو قسمت قبلی های دریم چی شده ، می بافت. فک کردن به اون دوران برای من مثل این می مونه که خودمو تو پتو بپیچم و کنار آتش لم بدم در حالی که یه لیوان کاپوچینو رو بغل کردم.
امروز قبل از امتحان ما کنار هم نشسته بودیم و طبیعتا حتی به هم نگاهم نمی کردیم.همونطور که داشتم تعریف داده رو حفظ می کردم ، تمام اون خاطرات از ذهنم گذشت و جدا غمگین شدم ، فکر این که دیگه دوستی مثه اون ندارم و دیگه دورانی مثه اون موقع رو تجربه نمی کنم واقعا قشنگ نیس.
و خب ، سر تمام روابط دوم راهنماییم همین بلا اومده.هم من و هم متینا تا حد امکان به هم نگاه نمی کنیم و حتی فکر سلام کردن از ذهنمون نمی گذره.همین طور برای اون یکی نگین و مطهره.
زندگی چقدر غم انگیز میشه بعضی وقتا.
۲

231

آدما در مواجهه با من دو دسته میشن : یکی ، دسته ای که فک می کنن که درسته که من عجیب غریبم ولی دوس داشتنی و قابل تحسینم هستم ، آدمیم که به رویاهام اهمیت میدم ، همیشه تلاش می کنم که خودم باشم و فلان و بهمان. من پیش این دسته از افراد راحتم.خودمو دوس دارم.از خودم خوشم میاد و حس می کنم که به شکل خوشایندی خاصم.
دسته ی دوم افرادین که از این عجیب غریب بودن من بدشون میاد ، به کارام و رویاهام و آرزوهام با شک نگاه می کنن ، و فک می کنن که من از روی خودنمایی همه ی این کارا رو می کنم یا نمی دونم ، انگیزه های دیگه
من با اینا راحت نیستم ، وقتی با اینام از خودم خوشم نمیاد ، من در واقع یه شخصیت فوق چند بعدی دارم و وقتی با اینام حس می کنم که دوروعم. من کمتر به نظرات بقیه اهمیت میدم و وقتی با اینام حس می کنم که مغرور و نادوست داشتنیم.
افراد دسته ی دومو دوس ندارم ، ازشون متنفرم؛ همونطور که آریا از سانسا متنفر بود.آشفته ام می کنن و این اثرشون رو همه ی شخصیتم حس میشه.و من اینم دوس ندارم.
۲
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان