بهعنوان یک انسان ذاتا سطحی، من حقیقتا از سطح دفاع میکنم. یعنی مردم هی دربارهی این حرف میزنند که چقدر سطح بیاهمیته و چقدر نباید به ظاهر توجه کرد و فلان و بیسار و من هم قبول دارم که عمق و کیفیت ذاتی چیزها مهمند و همه چی، ولی سطح یک چیز هم به هر حال جزئی ازش محسوب میشه. شاید نباید سر یک ارائه دو ساعت سر قالب اسلایدهات وقت بذاری، ولی از هر طرفی هم نگاه کنی، سطح هم تاثیرگذاره.
یک بار با فریبا توی یک جلسهی دفاع بودم. حتی یادم نمیاد موضوع پایاننامه حدودا چی بود، ولی آخرش، یادمه با وجود این که از محتوا خوششون اومده بود، به یک سری جزئیات نوشتاری گیر دادند. مثلا این که فونت اسلایدها با هم یکسان نیست؟ یا مثلا کلا همین چیزها. فریبا خیلی بدش اومده بود، ولی به نظر من چندان هم غیرمنطقی نبود. میفهمم که ممکنه این چیزها یک سری جزئیات بیاهمیت به نظر بیان. ولی فکر میکنم همین جزئیات بیاهمیت در نهایت یک سیستم رو میسازند.
سر کلاس میکروبیولوژی این ترممون، استادمون کلی توضیح داد سر نام علمی گونهها. این که اگه تایپی باشه، باید ایتالیکش کنیم، و اگه دستنویس باشه، زیرش خط بکشیم. و یک سری قواعد دیگه. میگفت که اگه سر دفاع یک نفر باشه و همچین چیزهایی رعایت نشده باشه، دیگه گوش نمیده. همچنان، من کاملا درک میکردم که از یک نگاه این چقدر کوتهفکرانه و مسخره به نظر میرسه؛ ولی بازم بهش حق میدادم.
میدونی، خیلی نمیتونم از این نگاهم دفاع کنم، چون حقیقتا تجربهی زیادی ندارم؛ ولی مثلا توی ذهنم این طوریه که علم زبان خودش رو داره. و قواعد خودش. این علم مدرن که من از صدقهسر تمام قواعد جهانیش میتونم کورسهای یک دانشگاه توی اون سر دنیا رو ببینم، و اسلایدهاش شبیه اسلایدهای استادهای دانشگاه خودم باشه.
یک چیز دیگه، درگیری دائمیه که مشترکا با زهرا دارم، اینه که حقیقتا ما چرا میریم سر کلاسهای دانشگاه؟ یعنی با وجود کتابهای به این روونی، یوتیوب، و کورسهای محشر آنلاین، چه نیازی هست که من برم سر کلاس بشینم و یک نفر تقریبا از روی کتاب برام بخونه؟ این که اینقدر تلاش بشه که سرعت یاد گرفتن ده بیست نفر یا بیشتر با هم یکی بشه.
دیروز داشتم یک جلسهای از یک کورسی توی MIT رو میدیدم، و اولین جلسهاش بود و بیشتر از محتوای اصلیش مقررات کلاسیشون برام جالب بود. یعنی مثلا یک جاییش که به طور خاص به اینجا مربوطه، این بود که مثلا میگفت همهی دانشجوها باید قبل از کلاس کتاب رو خونده باشند و حتی شب قبلش، ساعت ده، یک تست بدند. این باعث میشه که سر کلاس، بشه راجع به موضوعات پیشرفتهتری حرف بزنند. که خب، محشره. یعنی من توی فرصتهای اندکی که با همکلاسیهام یک بحث علمی دارم، واقعا یک نظرات و اطلاعاتی میشنوم که خودم احتمالا بهشون نمیرسیدم تا سالها بعد. مخصوصا با این وقت کممون که نمیذاره توی هیچ موضوعی عمیق بشیم.
میدونی، هی فکر میکنم و هی یادم نمیاد واقعا هیچ چیز به اون شکل علمیای توی کتابهای درسی دبیرستان و کلا دبیرستان خونده باشم. یعنی هزاران موضوع واقعاااا هیجانانگیز توی علم مدرن به وجود اومده و داره به وجود میاد که من مطلقا نه اثری ازشون توی جامعه میبینم و نه حتی دانشگاه. توضیحش سخته، ولی مثلا یک بار یک جا داشتم دربارهی زندگی چند تا دانشمند میخوندم و نوشته بود مردم همچنان از دانشمندها یک تصویر کلیشهای پیرمرد سفیدپوست دارند. و خب، همین، ولی برای خود علم. این که مردم اینقدر از GMOها میترسند و مثالهای دیگه.
یعنی مثلا یک بخشیش به خاطر اینه که ما رو همینطوری میندازند توی دانشگاه و سر کلاسها شاید یک خیّری پیدا بشه که توضیح بده پایگاههای اطلاعاتی کجائند، یا مثلا یک ارائهی علمی چطوریه، citation (منبع دادن به یک مقاله یا کتاب یا هر چی که خودش متدهای مختلفی داره.)، یا impact factor که من تازه چند روز پیش تازه فهمیدم از کجا اومده :)))
و توی کشوری که چیزهای اساسیش هم فاجعهاند نمیشه توقع داشته باشی به اینها هم اهمیت داده بشه. ولی تصور یک سیستم علمی خوشاینده. میدونی، حتی یک جامعهی علمی. که مثلا توش منابع مهمند، گزارههای منطقی مهمند، و تعصب خیلی کمرنگتره.
به هر حال، به نظرم مفید باشه اگه این لینکها هم اینجا باشند: (من چکشون نکردم، صرفا بهعنوان مثال آوردم، کلا هم منابع فارسی هم منابع انگلیسی زیادی هست.)
آموزش دسترسی آزاد و رایگان به منابع علمی (کتب، مقالات و پایان نامه ها)