هشدار قبلی. (بچهها من وقتی این هشدار رو اینجا میذارم هدفم این نیست که شما رو تشویق به خوندن پست کنم، واقعا اگه فکر میکنید فعلا نیاز به تمرکز و اعصابتون دارید، بعدا این رو بخونید یا کلا نخونید.)
یک صبحهایی هست که خبر بخونم یا نخونم، ذهنم به هواپیما میرسه. فکر کنم من کلا یکم مشکل دارم توی همدردی کردن ولی بین تمام بلاهایی که سرمون آوردند، هواپیما به طور خاص من رو روانی میکنه. بعدش با تمام احمقهایی که میگفتند «شما اصلا چیزی از موشک میدونید؟ موشک که این طوری کار نمیکنه.» یا «ببینید این فرماندهی زیبای شجاع شگفتیآفرین ما چقدر مظلومه که تقصیرها رو برعهده گرفته.» توی ذهنم بحث کردم.
یک اصل سادهای هست که هر راهی برای یک سری موقعیت ویژه به کار میره. ببینید، واقعا ساده است. و من تا حالا هیچ چیزی پیدا نکردم که بشه در تمام موقعیتها ازش استفاده کرد. مثلا شما نمیتونید بگید که «باید همیشه مهربون باشی.» یا «هر کی چیزی رو واقعا بخواد، میتونه از تمام موانعش رد بشه.» و یا «وقتی ناراحتی، باید این غم بزرگ رو تبدیل به کار بزرگ کنی.» این گزارهها من رو واقعا ناراحت میکنند. انسانها متفاوتند، موقعیتها متفاوتند و خیلی چیزهای دیگه. مهربون بودن یا مصمم بودن بد نیستند اصلا، این تعمیم به همهی موقعیتها من رو عصبانی میکنه. این که ما میتونیم ناراحت باشیم، خشمگین باشیم، نقصمون نیست. شاید ناخوشایند باشند، ولی چیزی نیست که خیلی منطقی باشه بهکل حذفش کنی.
به همین ترتیب، این که باید همیشه همهی جوانب رو قبل از حرف زدن و حکم دادن بسنجی هم به نظرم منطقی نیست. بله، من خودم دارم میگم چیز زیادی از سیاست نمیدونم، ولی برای تشخیص دادن این ظلم، هیچ نیازی بهش ندارم. شرایطی به ذهنم نمیاد که توش کشتن 1500 نفر و قطع کردن اینترنت یک کشور خیلی انسانی باشه. همچنین خیلی به ذهنم نمیاد موشک زدن به یک هواپیما و سه روز مخفی کردنش، هیچوقت توجیهی داشته باشه. من هیچ وظیفهای ندارم که هیچ مسئولی رو درک کنم. نمیدونم چرا باید با رسم نمودار و داده اثبات کنم که من یا هیچکس دیگه شایستهی این شرایط نیستیم.
یک روز این تموم میشه. چطوری پیش خودت، خودت رو توجیه میکنی؟ همچنان فکر میکنی همهی اینها کافی نبوده که بفهمی؟
یک توییتی بود به این شکل «من نمیفهمم «ما که نمیدونیم واقعا چی شده یعنی چی». یه زن غرق در خون افتاده زمین. یکی موهاش رو میکشه، یکی بهش ضربه میزنه، یکی که باتوم دستشه پاش رو میگذاره تخت سینهاش و با دستش سینش رو لمس میکنه. از این صحنه دقیقا چیو نمیفهمی؟» که من دنبال اکانت نویسندهشم گشتم ولی چند تا اکانت گذاشته بودنش و همه هم انگار کپی کرده بودند، ولی همین. دقیقا همین.