فرزانه

می‌دونی، نصف شبه و باید بخوابم ولی اجازه بدین یه سری چیزا رو توضیح بدم. و واقعا نمی‌فهمم چرا باید توضیح بدم ولی ذهنم پره و قلبم درد می‌کنه و صرفا، نوشتن می‌تونه ذره‌ای آرومم کنه.
شاید از خیلی قبل دارین این‌جا رو می‌خونین، شایدم نه، ولی چیزی که باید بدونین اینه که من دوست صمیمی‌ای داشتم که خب، حتی اگه شما بخواین گذشته رو در نظر بگیرین، خیلی خیلی خیلی از یه دوست صمیمی فاصله داشت. واقعا شاید حتی قابل مقایسه نبود. ولی خب، من صرفا واژه‌ی دوست صمیمی رو سراغ دارم و در نتیجه از همون استفاده می‌کنم.
به هر حال، طی اسفند پارسال من فهمیدم که این فرد رو می‌خوام. واسه‌ی زندگیم. واسه .. ازدواج، واسه هر چی که به ذهنتون می‌رسه. و اولش واقعا این شکلی نبود. واقعا کدوم احمقی میاد تو این کشور به رابطه‌ی جدی با همجنسش فک می‌کنه؟ ولی این شکلی شد. و وقتی شروع شد، کاملا غیر قابل توقف بود.
بیاین اوضاع رو با هم مرور کنیم. ما تو تقریبا بدترین کشور دنیاییم. فک نکنم این چیزی باشه که ما سرش اختلاف نظر داشته باشیم. اکثریت جامعه هوموفوبیان و روشنفکراشون اعتقاد دارند همجنس‌گرایی بیماریه. من تو خانواده‌ای بزرگ شدم که آره، درسته آزادی پوشش دارم و درسته با پسرا راحت دوست می‌شم، ولی مطمئن نیستم مامانم بدونه همجنس‌گرایی تو ایران وجود داره و حتی تا حالا راجع به این یه کلمه با هم حرف نزدیم. وضعیت اون موقع من رو در نظر بگیرید، کنکور داشتم و منم آدمی نبودم که واسم اهمیتی نداشته باشه. واسم واقعا مهم بود که بخونم. نه به خاطر انگیزه‌های قبلی، که انگیزه‌های جدید بود. که اگه می‌خواستم با اون فرد باشم باید مهاجرت می‌کردم. و با پزشکی نمی‌شد.
من تو اون چار ماه آخر کنکور به معنای واقعی کلمه، هر روز می‌مردم. مردم در روزهای اول رابطشون چی کار می‌کنند؟ می‌رن کافه، می‌رن جاهای زیبا، به هم گل می‌دن، چه بدونم، این طور چیزا. ما چی کار می‌کردیم؟ تقریبا هر روز با هم دعوا می‌کردیم :))) اصن واقعا رابطه‌ی زیبایی داشتیم. امروز داشتم دفتری که اون موقع توش می‌نوشتم می‌خوندم و یادم افتاد جمله‌ی عاشقانه‌مون این بود که «همه‌ی شارشامو غلط زدم». روزهای زیادی گریه می‌کردم فقط. تست می‌زدم و گریه می‌کردم. و من هیچ وقت از لحاظ روحی آدم قوی‌ای نبودم. و تازه، وضع من حتی بهتر از فرزانه بود.
و کنکور گذشت. شب اعلام نتایج هم گذشت. اون بعدازظهر اعلام نتایج نهایی هم گذشت. و سخت بود. قابل تصور نیست که چقدر سخت بود. مامانم واقعا نمی‌فهمید که چرا من باید موقع فهمیدن رتبه‌ام اون طوری خوشحال بشم و بعد کل شب گریه کنم.
و نمی‌دونم، از اون به بعد همه چی سخت بوده. همه‌ی روزهایی که مشهد بودم سخت بوده. همه‌ی روزایی که تهران بودم هم. دیدن دانشکده‌ی داروسازی سخته. و فک کردن به شش سال دیگه هم.
و چیزای خیلی خیلی زیادی هست که دوست دارم بگم.
به تورم اعتراض می‌شه، به بازداشت خبرنگارها اعتراض می‌شه، به وضعیت نامناسب حقوق زنان اعتراض می‌شه، ولی هیچ کس هیچ وقت از حقوق دگرباش‌ها دفاع نمی‌کنه. نمی‌دونم، از یه طرف هم منطقی شاید باشه، صرفا این چیزیه که موقع دیدن اعتراض‌ها به ذهنم میاد. و غمگینم می‌کنه.
و من نمی‌خوام بگم ما برای هم ساخته شدیم و این عشق می‌مونه و همه‌ی این مزخرفات. کاملا می‌دونم که زمان می‌گذره و چیزایی که الان مقاوم به نظر می‌رسن، از بین می‌رن و ممکنه سال‌ها بعد اثری از این رابطه نباشه. ولی الان می‌خوام گستاخ باشم و شجاع باشم و بگم که این فرد تقریبا همه‌ی زندگی کنه. نه صرفا الان، که فک می‌کنم همیشه بوده.

پ.ن: من خیلی به این فک می‌کنم که اگه یه روز یه دختر داشته باشیم و ازم بپرسه که من اولین بار کی دیدمش، جواب عجیبی باید بهش بدم:«آم، وقتی یازده سالمون بود و روز قبل از روز اول اول راهنمایی بود و قرار بود بریم اردو، و این دختره با مانتوی آبی کوتاه اومده بود و داشت پیش دوستاش غر می‌زد که چرا ناظم و اینا بهش گیر دادند (در حالی که تو رضایت‌نامه صراحتا نوشته شده بود که چادر بپوشید) و همون جا ازش واقعا متنفر شدم.»
۵
- نَسیم
۱۹ دی ۰۱:۲۲
من از ته قلبم برات دعا میکنم حقت رو ، خواسته ت رو ، عشقت و انتخابت رو بتونی تو این جهان زندگی کنی ♥

پاسخ :

مرسی عزیزم :)
ناشناس
۱۹ دی ۲۲:۰۶
امیدوارم از این کشوری لعنتی بری :) و این اتفاق هر چه زودتر برات بیفته و امیدوارم روزی بابت این تفاوت ها هیچ احساس نگرانی نداشتی باشی. خیلی خوبه که در بارش می نویسی و بالاخره یک روز در ایران و در سرتاسر دنیا یک چیز پذیرفته شده و صحیح خواهد بود. آرزوی موفقیت. من خیلی وقته اینجا رو می خونم !

پاسخ :

واقعا امیدوارم یه روز از این جا بریم. و امیدوارم یه روز لازم نباشه امیدوار باشم که بتونیم از این جا بریم.
جولیک ‌‌‌‌‌
۲۱ دی ۰۹:۳۷
البته این جمله که هیچکس هیچوقت از حقوق دگرباش ها حمایت نمی کنه غلطه و ما در ایران در حمایت از دگرباش ها کلی انجمن و جنبش و کوفت و مرگ داریم، چرا که خوشبختانه اسلام نگفته اینا رو از بلندی بندازین پایین و سنگ بزنین و اینا، در نتیجه در حمایت از دگرباش ها فیلم می سازن، کاراکتر وارد سریال می کنن، همایش می ذارن و کسی فعلا نمیاد دستگیرشون کنه که سند 2030 رو به اجرا گذاشتی. دوما تا جایی که من میدونم، کسی که به همجنس خودش گرایش داره دگرباش نیست. دگرباش کسیه که جنسیتی که برای خودش قائله با جنسیتی که باهاش متولد شده متفاوته. مثلا دختره ولی خودش رو پسر می دونه. حالا باز اهل فن بیشتر راهنمایی کنن.
سوما و در انتها اگر جایی رفتی، نرو آمریکا. :|

پاسخ :

نه، ببین، قطعا کلی انجمن و اینا هست، ولی من دقیقا منظورم توی تظاهراتی هست که توی ایرانه، و فقط همون جا، و فک کنم تو پست هم گفتم. و گفتم هم که به نظرم تا حدود زیادی هم قابل درکه. 
اع، من اینو نمی‌دونستم، بذار برم سرچ کنم.
چرا خب؟ :))

پ.ن : نه، رفتم سرچ کردم، اگه ویکی پدیا رو معتبر بدونیم، دگرباش کلا مال گرایش‌های جنسی متفاوته. همون پرچم رنگین کمونی.
جولیک ‌‌‌‌‌
۲۱ دی ۱۸:۴۲
جدی؟! چه اسم احمقانه ای گذاشتن. دیگران. ما عادی ایم، هر چی غیر ما میشه دیگران :|
نمیدونستم، با تچکر!

آمریکا قمِ مسیحیاس چون:)) نگا نکن اداهای فرادینی دارن!

پاسخ :

آره، راس می‌گی، تا حالا دقت نکرده بودم واقعا. 

واقعا؟! نگو. اصلا بهشون نمی‌خوره.
جولیک ‌‌‌‌‌
۲۵ دی ۰۳:۲۰
برنامه جان اولیور درمورد سقط جنین قانونی رو ببین:)))) هم مسیحی ارزشی دارن هم اصولگرای جمهوریخواه، این همه راه داری میکوبی میری خارج برو یه جا دیگه:))

پاسخ :

باشه :))))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان