... *the important thing in life is not success but the struggle ....

من قرار بود یه پست بنویسم راجع به کنکور. که حداقل یکم وجدانم آروم بشه این همه تجربه الکی به دست نیاورده شده (نگارنده در زمینه ی مجهول سازی افعال نابغه ای بی بدیل بود) می خواستم یه هفته ای بگذره یه نفسی تازه کنم بعد. ولی الان با توجه به بیکاری مفرطم و این که خیلی خسته نیستم می نویسمش. فقط یه مقدمه بگم که علت این که نویسنده نشدم و نمی تونم بشم اینه که من نمی تونم تمرکز کنم. نمی تونم منسجم بنویسم. وسطاش احتمالا برم تو جاده خاکی و این که این پست به احتمال زیاد طولانی میشه. خلاصه که تیکه پارم نکنید آخرش.و آهان، این که اینا همش تجربیات منه. اگه خدا هم یاری کنه تجربیات فقط یه بار منه. من امسال له شدم، هم به خاطر کنکور و هم به خاطر چیزای دیگه. بهتون این حق رو می دم که بیاین و بگین که «سال کنکور من زیباترین سال زندگیم بود و ستاره و قلب و اینا» ولی دیگه درک کنین من دارم از دید خودم‌ حرف می زنم. و دارم سعی می کنم یه پست جامع بنویسم که دیگه همه چیز رو شامل شه.

خب :

۱. بزارین یه مرور بر سال کنکورم داشته باشم : تابستون پر از انگیزه، پاییز همچنان پر از انگیزه، زمستون له کننده (نتیجه ی مشکلات شخصی و درسی و کمبود روشنایی) و بهاری که هم واقعا داری له میشی و واقعا خسته ای و حق هم داری ولی به زور می خونی.

واسه کسی که داره از الان شروع می کنه، به نظرم تابستون به معنای واقعی کلمه فرصت جهشه. منظورم این نیس که شبانه روزی بخونین و جایی نرین و دیلیت اکانت کنین و فلان و بیسار. یکی از چیزایی که آخر سال کنکور واقعا می فهمین اینه که کیفیت هزاران بار از کمیت مهم تره (هر چند این اجازه رو به شما نمی ده که ساعت مطالعتون رو کم کنید.متاسفم.) و تابستون وقتشه که اگه سالای پایه کم کاری کردین درستش کنین. اگه مثل من کلا زیست نمی خوندین شروع‌ کنین به خوندنش و واقعا نترسین از درسی. بزارین همین زیستو بگم : بیاین روراست (سر هم می‌نویسن؟) باشیم؛ من زیستو حتی ۲۳٪ و ۳۵٪ می زدم. از این همه قید می ترسیدم، از این که یه جا باید دقیق باشی و یه جا باید رد کنی و یه «ها» می‌تونه گزینه رو غلط کنه، واقعا بدم میومد. واقعا. (اگه تجربی نیستید فقط همین رو بدونین که زیست حقیقتا آدم‌ به فنا می ده) و خب، وقتی سی تا سوال زیست می زدم و بیست و نه تاش غلط بود و سی تا سوال ریاضی سخت می زدم و همه اش درست بود یا یکی دوتا بی دقتی‌، منی که عاشق ریاضی بودم کدوم‌ رو انتخاب می کردم؟ طبعا ریاضی. و خب، زیست که عاشق چش و ابروم نبود، درصدش همونی شد که گفتم. دیدم‌این شکلی بازرسی گوشت هم قبول نمی‌شم (بله، همچین رشته ای واقعا وجود داره در حد کارشناسی) در نتیجه رفتم گاج خریدم (:)))) همه جا با گاج) و خب، نمی دونم در جریان هستین یا نه ولی سوال های گاج (زیستش) برای رده ی سنی سه تا پنج سال طراحی شده. واقعا. ینی حتی من همشو درست می زدم. طبیعتا زدن اون سوالای رقت انگیز سواد منو بالا نمی برد ولی باعث شد یکم اعتماد به نفسم بالا بره و بشینم زیست بخونم و تو تابستون من‌ خودمو حقیقتا با زیست خفه کردم. فک کنم هشت ساعت می‌خوندم و چار ساعتش زیست بود حتی بیشتر) و خب، خیییییلی کمک کرد. ینی اگه تابستون نمی‌خوندم‌عمرا اگه بعدش می تونستم جبران کنم‌ و بعدا زیستم واقعا خوب شد (و اگه تجربی هستید، زیست کلا دیر بازده اس. واقعا طول می کشه که به یه مهارت برسین توش و واقعا نباید خسته بشین. دیگه از من که بدتر نیستین. و باید بدونین کنکورو که نمی دونم ولی در کل من‌واقعا درصدای خفنی تو زیست تو رزومه ام دارم که البته هر چی فک می کنم یادم نمیاد ولی مطمینم هستند). این از این. دیگه در مورد تابستون این که سعی کنین روش مطالعه تونو درست کنین. ینی خلاصه اش اینه که تابستون واسه اصلاح اشتباهات گذشته و راضی شدن از‌خودتون ساخته شده ولی بیرونم برید، مثه ابلهای تازه کنکوری دیلیت اکانت هم نکنید. درس بخونید ولی خودتونو خسته نکنید واقعا. بعدا خیلی ضرر می کنین. درباره ی پاییز نکته ی خاصی ندارم بگم. مدرسه ها هست و منم کلی مدرسه بودم و میومدم خونه تا یازده دوازده تقریبا یه سره می خوندم و له می شدم ولی چون خیلی از طرف بقیه بهم انرژی وارد می شد و احساس مفید بودن می کردم واقعا خوب بودم. ولی دیگه همین. درباره ی زمستون، من هیچوقت نفهمیدم واقعا جریان چیه که من خیلی بیش از حد به نور وابسته ام یا چی. ولی کلا همونطور که از تک تک پستای اخیر اینجا مشخصه من کل زمستون داشتم گریه می کردم. یا تلاش می کردم گریه نکنم. و طبیعتا آدم وقتی غمگینه نمی تونه‌ بخونه یا درست بخونه. از ته قلب امیدوارم واسه شما این وضع پیش نیاد. واقعا امیدوارم. و بهار هم کلا جریانش متفاوته و تکنیکاش واقعا منحصر به خودشه. اونو بزارین برای موقع خودش. فعلا همین سه فصل رو جمع و جور کنیم.

۲. هر کی‌ میومد مدرسه ی ما بچه ها ازش راجب سه گانه ی ساعت مطالعه، مشاور، کتابخونه می پرسیدن. بزارین راجب اینا بگم. راجب ساعت مطالعه باید بگم واقعا اهمیتی ندین به ساعت مطالعه ی بقیه. واقعا دارم می گم و روش کاملا تاکید می کنم (من تو کل این پست جز یکی دو جای نامهم رو قیدا خیلی دقت کردم.پرکز آو بیینگ تجربی) ولی بدونین اصلا این شکلی نیس که بقیه روزی هیفده ساعت بخونن. بقیه هم خسته میشن واقعا. و نباید خودتونو سرزنش کنید بابت خستگیتون. درباره ی مشاور، من مشاور نداشتم. از این هم راضیم چون مشاورای مشهد حداقل، واقعا داغونن. باندبازیا و این صحبتای مزخرف. ولی واقعا این که یه مشاور خوب داشته باشی که بفهمتت و تا نگی «می‌خوام بمیرم» از نگرانی نمیره و بدونه اینا طبیعیه و این که تجربه اش بیشتره و می تونه بهتون نکات سال کنکور رو بگه خب می تونه خیلی کمک کننده باشه. ولی باید مشاور خوبی باشه. نهایت هنرش این نباشه که یه برنامه ی به معنای واقعی کلمه بی انتها بریزه واستون. و کتابخونه، اول این که کتابخونه هست تا کتابخونه. مثلا اکثر کتابخونه ها کلا اینطوریه که بچه ها می رن که توش با هم حرف بزنن. شاید شما که اونجایین حرف نزنین ولی اون جو بی خیالی و اون حاشیه ها روتون تاثیر میزاره در نهایت فک می کنم. من دو ماه اسفند و فروردینو کتابخونه رفتم. و خب، کتابخونه ی به شدت سخت گیری داشتم. ینی حرف زدن و اینا که هیچی. خوبیش این بود که مجبور می شدی درس بخونی. بدیشم این بود که خب، یه چیزی هست مثل تنبلی، یه چیزی هم هست مثه خستگی. تنبل نباشین. چون در نهایت یادتون میاد همه ی اون لحظات و حس بدی پیدا می کنین احتمالا و اون حس بد واقعا مزخرفه و نمیزاره بقیه اش رو خوب پیش برین. ولی وقتی خسته این حتما استراحت کنین.حتما. چون اون خستگی گسترش پیدا می کنه و بعدا واقعا عذابتون می ده. هر چی عم که می رین جلو زمان ارزش بیشتری پیدا می کنه. پس حتما ریشه ی استراحت خواهیتونو پیدا کنین. واقعا خسته این یا تنبلیتون میشه؟ ای بابا، مباحث قاطی شد.

۳. شانس واقعا بزرگ من تو زندگیم این بود که از تشریحی متنفر بودم و واقعا به تست عشق می ورزیدم. به خاطر همین کل دوم و سوم تست می زدم. بله، نهاییام درخشان نشد و بله، نمره ی فیزیک امسالم ۱۴ شد ولی وافعا چه اهمیتی داره؟  و از سوم راهنمایی هم کانون می رفتم و به خاطر همین بدون این که خودم متوجه باش خیلی جلوتر از بقیه بودم.(بابام هم به نتیجه ی آزمونا خیلی اهمیت می داد در نتیجه مجبور بودم تلاش کنم) آزمون دادن در طول سال کنکور به نظرم واقعا خوبه مخصوصا وقتی روند درستش طی بشه نه این که مثلت ساعت ده پنجشنبه کتاباتون‌ دورتون ریخته باشه. این شکلی که جمعه آزمون می دین، تا برنامه ی سه آزمون بعد رو حفظین می شینین اهدافتون رو واسه دو هفته ی آتی می نویسین و بر حسب اون جلو می رین. پنجشنبه هم مرور می کنین و جمعه هم کارتون رو ارزیابی می کنین. این یه سیر درسته به نظرم و می دونین، حتی من با این تجربه ی اندکم می تونم بگم در نهایت کسی موفقه که اشتباه کنه و اشتباهاتشو بررسی کنه. یه آزمون جامع پایه داشتیم ما - ۷ فروردین - که من دوتا آزمون قبلش خییییلی افت کرده بودم و واقعا تحت فشار بودم. و خب مثلا خیلی هم خونده بودم برای اون دو آزمون. یه تغییر تو برنامه ام دادم؛ به جای این که از هفت صبح تا یازده شب برم کتابخونه ، از نه می رفتم و عوضش خوابم کافی بود و صبحانه هم می خوردم و خودم هم خیلی روحیه ام خوب بود فک کنم در نتیجه ی این که هی خوابم نمیومد‌ (یه بار سر آزمون گریه ام گرفت از این که چرا همه اش خوابم میاد) و اون دو هفته ایم که واسه اون آزمون جامع پایه خوندم یادمه خیلی غلط از خودم کشف می کردم ینی خیییییلی. و اون آزمون هفت فروردین بهترین آزمونم تو کل سال بود. چون اشتباهاتم رو قبلش کشف کردم نه در حینش. خلاصه که واقعا قدر اشتباهاتتونو بدونین.

۴. نتایج پارسال مدرسه ی ما ضعیف و تو ذوق زن بود. ما رو همه اش با هاشمی نژاد و تبریز مقایسه می کردن و می گفتن خاک بر سرتون (البته مودبانه تر) و خب ما هر کاری که می کردیم یه گیری بهمون می دادن، دخترم که بودیم‌ دیگه بدتر. نفس می کشیدیم مثلا، می گفتن ببیین همینه که عقبین، پسرا این شکلی نفس می کشن شما این شکلی. ینی خل شدیم جدا. بعدم با شگفتی می پرسیدن چرا شما دخترا انقدر اعتماد به نفستون کمه. واقعا تو ذهنشون نمی گنجید که هر آدمی رو انقدر مقایسه کنند با بقیه و بکوبنش قطعا اعتماد به نفسش میاد پایین.‌در نهایت واقعا خودتونو با بقیه مقایسه نکنین و بزارین بقیه هرچی می خوان بگن. شما خودتونو با خودتون مقایسه کنین و اونطوری حتما نتیجه اش خوب میشه.

۵. من امسال رابطه ی به شکل شگفت انگیزی خوبی با مامان بابام داشتم. و مامان بابامم مثلا این شکلین که مامانم می گه نتیجه اصلا مهم نیس، همین که تلاش کردی خودش موفقیته. بابامم بهم بیشتر آرامش می ده و میگه اگه تک رقمی نشی وسایلت رو‌ بردار برو (اغراق شده اس، خنگ نباشین تو رو خدا) این مخلوط هم جاه طلبیم و هم آرامشی که می خواستم کاملا برآورده می کرد. و تو خیلی روزای سخت زمستون که فرزانه نبود، فک کنم فقط‌ وجود اونا بود که میذاشت حداقل کامل خورد نشم. سعی کنین خوب باشین با مامان باباتون. کتاب دینیتون هم خوشحال میشه.

۶. در نهایت، هر چقدر هم طولانی و خسته کننده بشه فقط یه ساله. من افراد واقعا زیادی رو دیدم که از این که تلاش نکردن واقعا حسرت می خورن. یا از این که تلاش کردن ولی به رشته ی دلخواهشون نرسیدن واقعا غمگینن. و می دونین، اکثرا باید از این پل یا سد یا هر چی که شما می گن رد بشین و درست رد بشین. پس همین یه سال رو بخونین بهتره تا این که چند برابر بشه. بهتون گفتم فک کنم که چیزایی که دوست دارین و ضرورین (تاکید می کنم بازم رو ضروری) نگه دارید. فک می کنم شاید اگه مثلا تابستون و پاییز می نوشتم و انقدر خودمو محدود نمی کردم همه ی چیزا جمع نمی شده تو زمستون. و در نهایت تو تمام اون مواقعی که خسته این اون چیزایی که عمیقا دوسشون دارین و باهاتون گره خوردند کمکتون می کنن نه فک کردن به آینده ای که توش شریف و فلانین. چیزایی که عمقی ترن. قراره امسال به فنا برین مخصوصا این که نهاییم دارین مثه این که. ولی خب، اگه از من می شنوین می ارزه به این که از این چیز پست رد بشین و دیگه هیچوقت حسرتشو نخورین. اگه چیز دیگه ای یادم بیاد حتما اضافه‌ می کنم به همین پست. کس دیگه ای‌ هم اگه تجربه داشت بگه. من عاشق این جور نصیحتای افراد قبل از خودم‌ بودم :))

 

* عنوان از کنکور امروز :)

 

پ.ن : یه چیز مهم یادم رفت بگم. تابستون من کلا به این گذشت که بفهمم آیا امکانش هست تک رقمی بشم. خب شما مثه من احمق نباشین. بله، خود رتبه یکش هم امکانش هست اگه بخواین و نمی دونم، کلاس مهمه، معلم مهمه، بعضیاعم عاشق همایشن. ولی من فک می کنم تنها ویژگی هایی که حقیقتا تو وجود یه نفر لازمه که موفق باشه و وقتی از جلسه ی کنکور بیاد بیرون خوب باشه یه سری ویژگی هاس مثه همین که واقعا به اشتباهاتتون اهمیت بدید و این که درگیر حاشیه نشین و یه سری چیزای دیگه که الان یادم نمیاد. و وقتی میگم امکانش هست که حتی رتبه ی تک رقمی بشین دروغ نمی گم. ولی این وسط پای خودتون میزارم که باور کنین یا نه. و این که همین الان بشینین یه نگاهی به کل سال پیش روتون بندازین. برنامه ریزی کنید که می خواین چی کار کنین به صورت کلی. من همیشه حسرت اینو می خورم که این طوری برنامه نمی ریختم.

۱۱
بنیامین بیضایی
۰۸ تیر ۱۹:۲۹
یادم نمیره بعد از کنکور ازت تشکر کنم و یه متن هم از تجربه هام بنویسم هرچند همین الانشم اسم گروه مدرسمون رو گذاشتن "توصیه های کنکوری استاد بیضایی" :)

پاسخ :

:)))))))))))
چه خوب اگه کمکت کنه 
حنا
۰۸ تیر ۲۱:۱۳
من اندازه یه قرن از کنکور و اینا دورم (البته از این ور کنکور ارشد از رگ گردن بهم نزدیکتره)
ینی میگم دیگه زیاد ملموس نیستن اینا برام ولی یه جای پستت نظرمو جلب کرد و اومدم باهاش مخالفت کنم. من برای آزمونای کانون پنجشنبه دوازده یک شب برنامه رو نگاه میکردم کتابا رو میاوردم و اینا. یه رب بعدشم میبستمشون فک کنم. و هم اون موقع جواب میداد و هم به عنوان اکسپرت در این زمینه که چاهار ساله در موسسه مربوطه کار میکنه واقعن میدونم الانم جواب میده. البته مثکه تو اکسپرت تری از من با توجه به سابقه کانونی از سوم راهنمایی. ولی خب بازم، تا برنامه سه آزمون بعدو حفظ شن؟ جنگه مگه:))

پاسخ :

حفظ نه دقیقا، بدونن آزمون جزییه جامعه چیه. وگرنه من برنامه ی آزمون حالمم نمی‌دونستم اکثرا. ولی روند مهمه.
شما فاکینگ ریاضی این که عمومی ندارین. زیست ندارین. شیمی عم رابطه ی خاصی ندارین. ما قضیه مون فرق داره واقعا و آره، واسه همون آزمون احتمالا جواب بده ولی واسه یک سال واقعا به نظرم ناکارآمده
Mission Blue
۰۸ تیر ۲۱:۱۶
من واقعا نمی دونم چرا نشستم از اول تا آخر پستت رو خوندم با توجه به اینکه دیگه تا آخر عمرم قرار نیست کنکور بدم!!!
+ برام جالبه که ما چهار سال اختلاف سنی داریم و من سه شنبه آخرین امتحان کارشناسیم رو می دم و تو داری می ری دانشگاه!
++ آهنگ جالبی اگه پیدا کردی تو این مدت لطفا معرفی کن! موسیقی خونم کم شده به شدت:-|

پاسخ :

چرا جالبه؟ :))))
وایسا، تو آهنگام دنبالش بگردم. می گم بهت.
چارلی ‎‌‌‌
۰۸ تیر ۲۲:۵۹
منم کل پست رو خوندم D: خیلی کیف داد که دیگه مجبور نیستم با هیچ کدوم از موارد بالا سر و کله بزنم :)))

+ ایده خیلی خوبیه! شاید منم از تجربیات گهربارم بنویسم :|

پاسخ :

من هی می ترسم بگم دیگه مجبور نیستم. در نتیجه می گم به احتمال زیاد مجبور نیستم :))
فقط اون لحظه ی لفت دادن از کانال دبیرا و گروها :))
بنویس واقعا، می گم، من خیلی دوس داشتم این طور نصایح رو
آرزو ﴿ッ﴾
۰۸ تیر ۲۳:۱۳
منم خوندم :)) باید لینک بدم به داداشم بخونه این‌قدر از این زیست نترسه! 
ممنون که نوشتی :)

پاسخ :

آره واقعا، من اوایل واقعا می ترسیدم. ولی به نظرم خیلی خوب باهاش کنار اومدم.
مرسی بازم :))
| Avonlea |
۰۸ تیر ۲۳:۲۹
سارا من جدا عاشق این پست شدم :)) ینی فک کنم اولین پست بلندیه که از تو میخونم. اصن نمیخواستم تموم شه بعد که تموم شد برگشتم دوباره خوندم :))
و واقعا حال الانتو خریدارم :)) اصن تابستون بعد کنکور هرگز تکرار نمیشه.

پاسخ :

آره سارااا، خیلی بلنده. خودم حیرت زده میشم اصن. قبلنم پست بلند می نوشتم ولی تیکه پاره بود. الان که کنکور تموم شد متمرکز شدم :))
نه نه حال الانم نه چون واقعااا بیکارم. گوشی جدیدم رو بخرم و یه نظمی‌ به کارام بدم.
چارلی ‎‌‌‌
۰۹ تیر ۰۲:۴۸
منم به ذهنم رسید که بگم «به احتمال زیاد»، ولی خب ترجیح دادم موج منفی نفرستم :|

پاسخ :

من وقتی مطمین حرف می زنم حس می کنم شبیه مغرور شدنه و دارم احتمال بد شدن رتبه مو بالا می برم.
چارلی ‎‌‌‌
۰۹ تیر ۰۲:۵۱
آها و راستی، اون قالب قبلی رو بیشتر دوست داشتم من! رنگش خیلی قشنگ بود :)

پاسخ :

آره، خیلی قشنگ بود. گفتم یه تنوعی بدم
صخی
۱۹ تیر ۱۸:۴۳
با کامنت بنیامین بیضایی موافقم:) 
پست به درد بخوری بود اقا:) ممنونم

و مرسی نلی عزیزم که لینک پست رو فرستاد برام:) 


مائده
۰۴ آذر ۰۰:۳۱

چقدر خوب بود جدا!

مرسی ازت :)

پاسخ :

خواهش می‌کنم :)
Harry ...
۲۵ فروردين ۱۷:۴۵

امروز با خودم گفتم حتما باید یه پست در مورد کنکور داشته باشید. اومدم توی تیر ۹۷ و خداروشکر ناامید نشدم :))

خیلی مفید بود. مرسی! :)

پاسخ :

مایه‌ی افتخاره :) مرسی :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.I write, cause I need to
گذشته
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان